هزار افسوس کز بزم جهان ناگاه بیرون شد


ز جور اختر و بیداد گردون میرعبدالله

هزار افغان ز بی مهری چرخ پیر کز کینش


به عقبی شد جوان از گیتی دون میرعبدالله

دریغا گشت در گلزار هستی ناگهان چون گل


شراب زندگی در ساغرش خون میرعبدالله

رخ تابان نهفت و کرد روز جمله یاران را


جدا از مهر روی خویش شبگون میرعبدالله

بود از ماتمش از حد فزون داغ دل یاران


که بودش مهربانی از حد افزون میرعبدالله

ز کج رفتاری گردون و بیداد سپهر دون


به ناکامی شد از بزم جهان چون میرعبدالله

رقم زد از پی تاریخ سال رحلتش هاتف


شد از بزم جهان ناکام بیرون میرعبدالله